Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 132 (7839 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
mayoralty
U
ریاست شهرداری
mayorship
U
ریاست شهرداری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
prefectural
U
وابسته به مقام ریاست یادوره ریاست
prefecture
U
مقام ریاست دوره ریاست
favorite son
U
نامزد ریاست جمهوری کاندیدای ریاست جمهوری
presided
U
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presides
U
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presiding
U
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
preside
U
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
municipality
U
شهرداری
City Hall
U
شهرداری
municipalities
U
شهرداری
town halls
U
عمارت شهرداری
town hall
U
عمارت شهرداری
town halls
U
کاخ شهرداری
jurat
U
رئیس شهرداری
municipal
U
مربوط به شهرداری
dump car
U
ماشین شهرداری
burgomaster
U
اعضای شهرداری
guildhalls
U
عمارت شهرداری
guildhall
U
عمارت شهرداری
town hall
U
کاخ شهرداری
municipally
U
بوسیله شهرداری
municipally
U
از راه شهرداری
town council
U
انجمن شهرداری
City Hall
U
ساختمان شهرداری
municipal spending
U
مخارج شهرداری
municipal revenue
U
درامد شهرداری
municipal court
U
دادگاه شهرداری
municipal council
U
انجمن شهرداری
municipally
U
از لحاظ شهرداری
municipal budget
U
بودجه شهرداری
town clerk
U
کارمند شهرداری یافرمانداری
dump truck
U
کامیون زباله بر شهرداری
town hall
U
تالار شهرداری یا فرمانداری
councilman
U
عضو انجمن شهرداری
town halls
U
تالار شهرداری یا فرمانداری
municipalist
U
متخصص درامور شهرداری
municipalize
U
بدست شهرداری دادن
podesta
U
رئیس شهرداری در برخی شهرهای ایتالیا
municipalities
U
شهریا بخشی که دارای شهرداری است
municipality
U
شهریا بخشی که دارای شهرداری است
guild hall
U
عمارت شهرداری که اصناف یارسته هادران انجمن می کنند
borough
U
شهریاقصبهای که وکیل به مجلس بفرستدیاانجمن شهرداری داشته باشد
boroughs
U
شهریاقصبهای که وکیل به مجلس بفرستدیاانجمن شهرداری داشته باشد
principalship
U
ریاست
matronhood
U
ریاست
matronship
U
ریاست
administratorship
U
ریاست
presidency
U
ریاست
managership
U
ریاست
presidentship
U
ریاست
generalship
U
ریاست
headship
U
ریاست
chairmanship
U
ریاست
directorships
U
ریاست
superintendence
U
ریاست
chairmanships
U
ریاست
managerial
U
ریاست
headships
U
ریاست
superiority
U
ریاست
directorship
U
ریاست
magistrature
U
ریاست کلانتری
matronize
U
ریاست کردن
postmastership
U
ریاست پست
patriarchate
U
ریاست خانواده
patriarchate
U
ریاست طایفه
prefecture
U
اداره ریاست
superintendence
U
ریاست مدیریت
superintendency
U
ریاست مدیریت
to fill the chair
U
ریاست کردن
to take the lead
U
ریاست کردن
vice president
U
نیابت ریاست
wardenship
U
مقام ریاست
superintend
U
ریاست کردن
command of execution
U
ریاست اجرایی
superintending
U
ریاست کردن
chieftainship
U
ریاست قبیله
captainship
U
ریاست بزرگتری
captaincy
U
ریاست بزرگتری
superintends
U
ریاست کردن
chieftaincy
U
ریاست قبیله
abbotship
U
ریاست دیر
abbay
U
ریاست دیر
superintended
U
ریاست کردن
the party is led by him
U
او بر ان حزب ریاست دارد
presidentship
U
مقام ریاست جمهور
rectorate
U
ریاست بنگاه مذهبی
abbatial or abbatical
U
مربوط به ریاست دیر
You sure have a nerve to ask become a director.
U
آخر تورا چه ره ریاست
prioship
U
سمت ریاست دیر
bossiness
U
متمایل به ریاست مابی
speakership
U
مقام ریاست مجلس
presidential
U
وابسته به ریاست جمهور
he has passed the chair
U
ریاست داشته است
bossy
U
متمایل به ریاست مابی
rectorate
U
مقام ریاست دانشکده یااموزشگاه
deanship
U
مقام ریاست دانشکده یا کلیسا
presides
U
ریاست جلسه را بعهده داشتن
take the chair
U
ریاست انجمنی را بر عهده داشتن
take the chair
U
ریاست انجمنی را دارا بودن
magistracy
U
ریاست کلانتری یا دادگاه بخش
presiding
U
ریاست جلسه را بعهده داشتن
presidency
U
مقام یا دوره ریاست جمهوری
bossing
U
برجسته کاری ریاست کردن بر
bossed
U
برجسته کاری ریاست کردن بر
capital
U
رئیسی ریاست مابانه عمده
presided
U
ریاست جلسه را بعهده داشتن
bosses
U
برجسته کاری ریاست کردن بر
head
U
ریاست داشتن بر رهبری کردن
directorates
U
مقام ریاست هیئت مدیره
directorate
U
مقام ریاست هیئت مدیره
preside
U
ریاست جلسه را بعهده داشتن
boss
U
برجسته کاری ریاست کردن بر
corporation
U
شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
corporations
U
شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
marshalsea
U
دادگاهی که marshal knightبر ان ریاست داشت
masterfully
U
بطور تحکم امیز ریاست مابانه
The presidensial election is the topic of the day.
U
انتخاب ریاست جمهوری موضوع روز است
alderman
U
نام قضات نام مستخدمین شهرداری عضوهیئت قانون گذاری یک شهر
aldermen
U
نام قضات نام مستخدمین شهرداری عضوهیئت قانون گذاری یک شهر
leads
U
هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
lead
U
هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
interlocking directorate
U
حالتی که شخص واحد ریاست چندین کمپانی رقیب را داشته باشد
superintending
U
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintended
U
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintend
U
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintends
U
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
chairmen
U
ریاست کردن اداره کردن
chairman
U
ریاست کردن اداره کردن
republics
U
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republic
U
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
Recent search history
Forum search
1
ریاست مخابرات به چهار نفر کارمند ضرورت دارد
1
ریاست عمومی اداره خدمات ملکی
1
ریاست معارف
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com